آنچه که بعنوان اقتصاد اسلامی معروف است در حقیقت سیستم اقتصادی اسلامی است نه اقتصاد اسلام چون همانطور که میدانیم علم اقتصاد علم تازه و نو ظهوری است که بیش از چند قرن سابقه ندارد و میدانیم که اسلام در چهارده قرن پیش متولد شد و به عنوان یک برنامه تربیتی دعوت خود را آغاز نمود هیچ لزومی نداشت که در بارهء علم اقتصاد نظراتی ابراز دارد همچنانکه در بارهء علوم غیر تربیتی دیگر ملزم به اظهار نظری نبود. با توجه به شرایط آن روز زادگاه این دین غیر عملی بود آن را از شکل یک برنامه تربیتی قابل اجراء خارج میساخت. بنا بر این چنین توقعی از اسلام نداریم و از انجا که این چنانکه خود میگوید حافظ مصالح مادی و معنوی بشر است و از انجا که چنین دینی نباید نسبت به روابط انسان ها با یکدیگر و حقوق فردی و اجتماعی شان بی تفاوت باشد و نیز از انجا که روابط اقتصادی انسانها با یکدیگر نمی تواند در چگونگی تربیت و نحوه تفکر آنها بدون نقش باشد، این همان سیستم اقتصادی یا بعبارت دیگر برنامه برای چگونگی روابط اقتصادی است که در آغاز بحث به آن اشارت رفت و اتفاقآ آنچه که در بحث های اقتصادی بسیار اهمیت دارد همین مساله است چون در همینجاست که مکتب های کمونیسم و کاپیتالیسم و اسلام در برابر یکدیگر قرار می گیرند.
از طرف دیگر بحث در بارهء سیستم اقتصادی اسلام هنگامی میتواند مفید باشد که بشکل مقایسهء ای صورت گیرد یعنی بحث کننده در باره این سیستم در هر مساله از مسائل اقتصادی اسلام نظرات مکتب های دیگر را نیز مورد مطالعه قرار دهد و میان آنها با نظر اسلام مقایسه ای منصفانه به عمل آورد و چه بسا که در این برسی به مسائلی برخورد کند که مورد اتفاق همه یا برخی از مکتب هاباشد همچنانکه ممکن است به بحثی برسد که فقط از ویژه گی های یک مکتب خاص است
بهر حال در یک تقسیم بندی کلی بر روی سیستم های اقتصادی معروف جهان به سه مکتب برمیخوریم .
ü کاپیتالیسم
ü کمونیسم
ü اسلام
در مکتب کاپیتالیسم ، هرکس میتواند بدون هیچ محدودیتی تا هر قدر که بخواهد به گزد آوری سرمایه بپردازد و از مواهب طبعیت و دسترنج دیگران بهرمند شود اگر چه در این میان مصلحت میلیون ها انسان دیگر به خطر افتد و جامعه دچار هزاران مفسده و فحشاء گردد خلاصه این مکتب افراد آزادی مطلق و بدون قید و شرط دارند.
در مکبت کمونیسم برعکس کاپیتالیسم تقریبآ همه آزادی های فردی از انسان گرفته میشود و او تنها در شکل اجتماعی اش میتواند زندگی کند اینکه میگوئیم تقریبآ و نمی گویم همه بخاطر آنست که همانطور که بعد از این خواهیم دید در این مکتب بخلاف آنچه که ممیان برخی از بحث کنند گان در باره آن معروف است آزادی فرد صد در صد گرفته نمی شود ولی در عین حال باید قبول کرد عکس العمل افراطی کپیتالیسم است و یک سلسله قیود و بندهائی تحت عنوان قیود اجتماعی ببه پای انسانها میزند که او را گرچه از اسارت کاپیتالیسم به درمیآورد ولی در اسارتی دیگر قرار می دهد که برای وی قابل تحمل نیست و اما در سیستم اقتصادی اسلام راهی در پیش گرفته شده است که همانطور که خواهیم دید فرد در عین حال که شخصیت و آزادی فردی خود را حفظ میکند مصلحت فردی اش مانع مصلحت جامعه نیست و به تعبیر دیگر جهات مثبت هریک از ان دو مکتب را دارد و از جهات منفی آن به دور است البته این فعلآ ادعای بیش نیست و انشاالله بحث های آینده باید صحت و سقم آنرا اثبات کند.
در اینجا نکته لازم است مورد توجه قرار گیرد اینستکه هر یک از سه مکتب ذکر شده یک زیر بنای فلسفی دارند و وجود همان زیر بناست که باعث شده است در مسا له روابط اقتصادی سه گرایش مختلف داشته باشند و آن سه زیر بنا عباتند از اصالت فرد، اصالت اجتماع، اصالت فرد در اجتماع بدون شک در مکتب کاپیتالیسم که آزادی فرد را به هیچ قید و بندی محدود نمی کند زیر بنای فکری و فلسفی اصالت فرد است و در مکتب کمونیسم اگر چه همانطور که قبلآ اشاره کردیم همه آزادی های فردی به کلی سلب نمیشود ولی از آنجا که گرایش به اجتماع در این مکتب به حدی است که بسیاری از حقوق فردی را نادیده میگیرد میتوان گفت زیر بنای فکری در این مکتب اصالت اجتماع است البته باید توجه داشت که همین اصالت اجتماعی در بر خی ازمکتب های اجتماعی صورت بسیار خطرناکتری دارد که معمولآ بشکل ناسیونالیسم حاد جلوه میکند و در این حالت است که عنوان ملیت ، شخصیتی کاملآ جدا از افراد پیدا میکند و آنوقت افراد که عینیت های خارجی هستند فدای یک عنوان ذهنی میشوند و اگر مصلحت همه آنها به خطر بیفتد آنقدر مهم نیست که این عنوان صرفآ ذهنی آماج خطر گردد.
و اما زیربنای فکری اسلام چنانکه اشاره شد اصالت فردبا تعهد اجتماعی هم دارد و تا زمانیکه مصلحت فردی او با مصلحت اجتماعی اش تعارض پیدا نکرده است ، در برخورداری از مواهب طبعیت آزاد است و هیچ الزامی به زیر بار زندگی اشتراکی رفتن ندارد ولی در عین حال از انجا که نسبت به اجتماع که خود جزئی از آن است تعهد و مسولیت دارد هنگام تعارض مصلحت فردی با مصلحت اجتماعی اش نمی تواند بی تفاوت باشد بلکه در چنین موردی باید مصلحت فردی او فدای مصلحت اجتماعی اش گردد.
ماکلیت – بطور کلی میتوان گفت که تقریبآ تمام بحث هائی که در مکتب های سیستم اقتصادی میشود در اطراف مساله مالکیت دور میزند .
مثلآ " وقتی که می بینیم در مکتب کاپیتالیسم سخن از آزادی مطلق انسانها برای فراهم آوردن و تصاحب همه چیز به میان میآید اساس کار مالکیت بی قید و شرط فردی است و یا هنگامیکه در کمونیسم با زندگی اشتراکی روبرو میشویم باز این اشتراک برمحور مالکیت دور میزند و یا وقتی که به سیستم اقتصادی اسلام برخورد میکنیم در اینجا هم می بینیم که مساله اساسی در اطراف مالکیت است.
مالکیت فردی همانطوریکه از اسم آن معلوم است عبارت است از تصاحب یک فرد برخی از مواهب طبعیت و یا دست آوردهای خود مالکیت اشتراکی یعنی شریک بودن عده ای از افراد یا همه انسانها در برخی از اشیاء در اینجا انچه که قابل توجه است این است که اگر کمی در اراء و عقاید هر سه مکتب معروف دقت کنیم خواهیم دید که هیچیک از آنها حتی مکتب کمونیسم مالکیت فردی را صد رد صد و بطور دربست تخطهء نمی کنند بلکه در اصل اینکه مالکیت فردی در مواردی مجاز است اتفاق نظر دارند نمی کنند بلکه در اصل اینکه مالکیت فردی در مواردی مجاز است اتفاق نظر دارند منتها مکتب کاپیتالیسم آن را به همه موارد تعمیم میدهد ولی در دو مکتب دیگر چنین تعمیمی وجود ندارد و به همین جهت باید بگویم اینکه برخی تصور میکنند که مارکس و انگلس و دیگر رهبران مکتب کمونیسم با هر نوع مالکیت فردی ای مخالفت دارند تصور درستی نیست. در کتاب مانیفست تالیف مارکس و انگلس چنین میخوانیم :" صفت معیزه کمونیسم عبارت از الغاء مالکیت بطور کلی نیست بلکه عبارت است از الغاء مالکیت (( بورژوازی)) (1)
باز در همان کتاب چنین میخوانیم : " ما به هیچوجه در صدد آن نیستیم که تملک خصوصی محصولات کار را که مستقیمآ برای تولید مجدد زندگی بکار میرود از میان ببریم . این تملکی است که مازدای ایجاد نمی کند تا با آن بتوان زحمت بازوی دیگری را محکوم خویش ساخت ما تنها میخواهیم جنبه مصیبت بار این تملک را از میان ببریم زیرا در این طرز تملک کارگر برای آن زنده است که بر سرمایه بیفزاید و تا زمانی زنده است که مصالح طبقه حاکمه باقی باشد.
(2)مارکس درکتاب کاپیتال معتقد است که وجود سرمایه داری خود سبب نفی ماکلیتی است که روی کوشش شخصی بنا شده باشد کمونیسم نیز جامعه سرمایه داری را نفی میکندو چون نفی اندر نفی علامت اثبات است بنا براین کمونیسم با مالکیتی که پایه آن کار و فعالیت شخصی باشد کاملا موافقت دارد.
منبع:
(1)کتاب مانیفست ص 155و149
همان کتاب ص 155و 194
۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر